بارون بارون.........

خدایا دلم بارون می خواد.............




یه وقتایی که خوشحالی

یه وقتایی دلت تنگه

یکی حرفات رو می فهمه

یکی انگار از سنگه


چه آسون بهترین می شی

چه آسون تر یه بیهوده

چرا سردرگمی امروز

تا بوده همین بوده


واسه دلتنگی های تو

یکی با گریه بیداره

یکی چشماش رو می بنده

می ره و تنهات می زاره 


با اینکه خسته ای شاید

از این دنیای پر از سختی

یه احساسی بهت می گه

که بی اندازه خوشبختی



کمک کن خدااااااااااااااا

خدایا کمکم کن که از این وضعیت بحرانی نجات پیدا کنممممممممممممممممم



خدااااااااااااااااااااا

بی عنوان

سلام

الان که من اینجا نسشته ام و دارم این جا این چیزا رو می نویسم

یک عده آدم تنگ نظر در اتاق بغلی دارن واسه یک قرون و دو زار چک و چونه می زنن

دلم می خواد سرشون فریاد بزنم که دارین در مورد چی چک و چونه می زنین

در مورد سختی هایی  که ما به خاطر کارمون می کشیم و شما آسوده می مونید؟


خدایا خودت می دونی

من همه این ها را به تو می سپارم

خبر های ناخوش دیروز

سلام

می دونم که حوصله ی نوشتن نیست

اما دلم خیلی تنگ نوشتن بود

دیروز که این قدر منتظر خبرهای خوش بودم و همه اش نا خوش شد

دیروز استاد محمد از کانادا اومد ایران ، یک تصادف جالب و گفت ظاهرا برای دانشجویانی که از ایران درخواست پذیرش کردند جوابی داده نشده به چند دلیل


دیروز کار پایان نامه محمد تمام شد

سعید هم کار انتقالی اش ردیف نشد

پدربزرگ(ر) که مثل پدربزرگ خودم می مونه  هم استخوان پاهاش خرد شد و دیروز راهی بیمارستان شد


اینجاست که می گن گل بود به سبزه نیز آراسته شد


چند روزیه که این شعر مدام دور سرم می گرده


مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا

یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم



مدتهاست که هیچ خبر خوشحال کننده ای خیلی خوشحالم نمی کنه و هیچ خبر ناراحت کننده ای خیلی ناراحتم نمیکنه 


چه اتفاقی برای من افتاده

مدت هاست که یادم نمیاد از ته دل خندیده باشم


پسرخاله هم که طلاق گرفت به چه دلیل ؟

به دلیل رابطه داشتن همسرش با شخص یا اشخاص دیگه

چه زندگی مسخره ای

فقط سه هفته مانده بود به عروسیشون

دختری از یک خانواده به ظاهر مذهبی و همه ی چیزهای دیگه

یادمه برای عقد نزدیک 20 میلیون فقط خرج شد

الانم وسیله های خونه رو برده بودن و...........

آخه چرا



مهدی هم که دیگه به آخر رسیده و داره دنبال راه فرار می گرده ...

خدایا خودت کمک کن از شر این مصیبت عظمی راحت بشیم

کارهای دارایی و مالیات زن عمو هم هنوز به جایی نرسیده و بعد 7 ماه که از مرگ عمو می گذره هنوز هیچ چیز سر جاش نیست

باید چه کرد؟؟؟


گره ی همه ی این مشکلات بر می گرده به این مصیبت عظمی


خدایا خودت کارمون رو درست کن

بعد از قبولی ارشد و....


دیگه حرفم نمیاد..............


انگیزه

دنبال یک انگیزه می گردم برای نوشتن


انگیزه منو فراموش کرد و رفت


واسه همین نمی تونم بنویسم


از 17 اردیبهشت تا 27 اردیبهشت دهه وصل توی زندگی ماست


امیدوارم بازم برام شادی آور باشه


یا حق

سلام ای غروب غریبانه ی من



سلام ای همه ی عالم

سلام آی آدم ها

سلام ای هستی

سلام ای دریای بی همتای من

سلام ای خدای مهربونم


می دونم خیلی وقته چیزی ننوشتم ولی اون قدر حرف ناگفته دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم و می دونم این شروع پایانی نداره

بگم از روزگار نه ...

بگم از سال جدید که بدون عمو شروع شد ...

بگم از امسال دید و بازدیدها بدون عمو

بگم از بی تفاوتی نسبت به همه چی

بگم از برادرانی که خیلی زود نگرانی خواهرشون رو فراموش می کنن

بگم بی خوابی های شبانه

بگم از تصمیماتی که مستلزم تصمیمات کمسیون های مختلفه

بگم از چی

از کی

آهههههههههههه

دلم می خواد گریه کنم اما نمی شه

دلم می خواد فریاد بزنم اما نمی شه

همیشه می گن اول چیزای بد رو بگید بعد چیزای خوب

چیزای خوب اینه که مهدی یک کم سر عقل اومده

چیزای خوب اینه که فکر می کنم دور شدن سعید از ما شاید با عث بزرگ شدنش بشه

چیزای خوب اینه که قبول خرید و ریسک دارو شاید جلوی منت ها و حرف های یه پدر رو بگیر

چیزای خوب اینه که خوبه ادم فقط سالی یک بار بعضی ها رو ببینه

چیزای خوب اینه که شاید یک روز درمیون درد آمپول باعث معافیت سربازی بشه

چیزای خوب اینه که امروز تنهایی دکوراسیون خونه رو تغییر دادم


و منتظر چیزا خوب دیگه ام




خوش به حال باد

خوش به حال بارون

خوش به حال دریا


و خدایا ممنونم ازت

یه جمله

چند روز پیش یک جمله از یک نفر به خاطرم اومدم 


خوشی ها را به تعویق میندازید که غم به سراغتان می آید .


داشتم فکر می کردم چه جمله پرمفهومیه



سال خوبی داشته باشید

یاد تو

به یاد تو

نمی توانم بنویسم اما از دیروز درست ۱۰ سال است که نیستی 

و باورش هنوز سخت است


مرا ببخش که نتوانستم برایت کاری انجام دهم


این روزها و همه ی روزها خانه پر است از گل مریم


دوستت دارم مادرم


روزهایی که می گذردو ....

چشم های من میل گریه داره

غصه به جز گریه دوا نداره

او چه تودنیا غمه مال منه

دل دیگه اون طاقت ها رو نداره

از در و دیوار واسه دل می باره

خدایا !!!!!!!!

فریادهای منو می شنوی؟؟؟

خدایا گریه های منو می بینی ؟؟؟

خدایا خدایا ....

زندگی آی زندگی خسته ام خسته

گوشه ی زندون غم دست و پامو بسته

عموجان می بینی !!!

مگه تو نبودی که با هر ناراحتی منو دلداری می دادی که غصه نخور مگه عموت مُرده

مگه تو نبودی که می گفتی طاقت دیدن گریه هات رو ندارم مبادا گریه کنی

می بینی

الان نزدیک به 54 روزه که هر روزش برام پر گریه است............

آی خداااااااااااااااااااااااا

چه جوری این فریاد بلند رو که از ته وجودم بر می آید حفظ کنم

دیگه دارم داغون می شم

خدایا چه جوری بگم؟؟؟

چه جوری بگم

خونه خالی

خونه خالی

خونه غمگین

خونه سوت و کوره بی تو


مه گرفته کوچه ها رو

اما سایه ی تو پیداست 


دیشب کیانا گریه می کرد خونه نریم

گفتن خوابیدن میام خونه شما

خوشحال شد

اون قدر موهاش رو دست کشیدم تا خوابید


زن عمو که اصضلا نخوابید