عروسی و حاشه

سلام . 

 

نمی دونم چه جوری بگم اروز چه روزی داشتم  

 

سر کار رو می گم  

 

با خودم عهد کردم جونم بره امسال باید قبول بشم ارشد رو می گم یا ایران یا جای دیگه  

 

 

نسرین رفته امریکا  

 

نسرین دوست دوران دبیرستانمه 

 

چند شب پیش که تقریبا یه هفته ای می شه آنلاین توی مسنجر دیدمش  

 

شماره اش رو داد باهاش تماس بگیرم  

 

پذیرش گرفته  

 

هم خودش هم همسرش 

 

ان شاء الله موفق باشه  

 

می گفت ز.. زودتر کارهات رو ردیف کن اینجا واسه درس خون هایی مثل ما خیلی خوبه  

 

امیدوارم کار ما هم زودتر ردیف بشه  

 

خدایا راضی ام به رضای تو  

 

زندگی پرمشغله ای دارم این روزا  

 

خرید  

 

خونه  

 

خونه خودم  

 

کابینت  

 

وسایل خونه  

 

خرید عروسی  

 

خیاطی  

 

سرکار هم که دیگه نگو  

 

ثبت نام ها ی کامپیوتری پیش دانشگاهی و دبیرستان  

 

آزمون ها  

 

امروز که آزمون ها رو ردیف کردم همکارم که با ‌آزمون یار تصحیح می کنه می گه شماره ها رو باید بعد از عمومی می زدی  

 

باور می کنی دیگه گریه ام گرفته بود  

 

امروز هم خانومه که قرار بود بیاد که خونه رو تمیز کنه نمیاد  

آخه کابینت هنوز تموم نشده  

 

 

هزار بار می گم می خواید خونه بخرید یک خونه صفر بخرید که توش خرج نکنید  

 

فکر کنم ۲- ۳ تومن تا حالا خرج خونه کردیم ...فقط تعمیرات  

 

به قول داداش م... می شد این پول رو جای بهتری خرج کرد  مثل ادامه تحصیل خارج کشور  

 

بازم الحمد لله  

 

خریدهام تموم نشده  

 

وسایل ضروری رو خریدم ولی چون نمی تونم جایی بذارم مغازه فروشنده مونده  

 

سعی کردم توی خرید ها م فقط ضروریات مطرح باشه چه خریدهای خودم چه خریدی که خانواده محمد واسه عروسی منو می برن  

 

وقتی خاله های محمد خرید عروسی رو خونه شون می بینن تعجب می کنن  

 

همه اش می گن چه عروس کم خرجی دارید .

غم تنهایی اسیرت می کنه

فقط می تونم بگم دلم خیلی گرفته .  

 

با این که مریم جون هست ولی احساس می کنم خیلی تنهام  

 

یه دختر واسه تهیه جهیزیه اش وقتی تنهایی می کشه تازه درد قدیمی اش تازه میشه  

 

جالب نیست  

 

خدا کنه تا آخرش محتاج هیچ کس نشم حتی یک تومن  

 

کی باور می کرد یه روزی تمام جهیزیه ام رو خودم بخرم  

 

خدایا شکرت 

 

ولی دلم گرفته  

 

دلم می خواد گریه کنم  

 

با این که این روزا نباید ناراحت باشم  

 

چشم 

 

سعی می کنم خوشحال باشم  

 

ساعت ۴:۳۰ کلاس دارم  

 

خوش به حال ......

اخبار

سلام  

روز جمعه بود که از قم برگشتم  

با محمد رفته بودم قم  

اونم با چه وضعی  

وسط روز از مدرسه رفتم خونه  

وسایلم رو گرفتم و دوباره از مدرسه تلفن  زدن که پونه ( از دید من دیوونه ) اومده  کارنامه می خواد واسه ثبت نام دانشگاه  

عصبانی شدم شدید  

من کل سال تحصیلی و تابستون یک روز مرخصی نداشتم حالا هم یک روز می خواستم برم این جوری شد  

پونه دیوونه تنها دانش آموز دبیرستان بود که تجدید شد  

هم دی - هم خرداد - هم تابستون و آخریش هم شهریور  

 

از همه بدتر این که این همه راه رو برگشتم مدرسه دیدم قبول هم نشده  

 

داشتم منفجر می شدم  

بالاخره بعد از نماز ظهر راهی شدیم  

من و محمد با عموی محمد و زن عموش و پسر عموی کوچیکش 

سرزده رسیدیم خونه عمه محمد که قم زندگی می کنن  

حاج آقا که شوهر عمه شون باشه بهت زده تعجب کرد و رفتن از بیرون شام خریدن  

حاج آقا استاد راهنمای محمده توی پایان نامه اش 

اما در مورد دکترای محمد خارج کشور باید بگم که محمد هنوز کارهای دفاعیه اش آماده نشده  

واسه همینم اگر پذیرشی باشه سال آینده است  

برای همین تصمیم گرفتیم که عروسی رو برگزار کنیم  

احتمالا آخر آبان  

فعلا خونه در حال نقاشی و من هم مدام در حال خرید  

 

بیشتر از این با شرایط ایجاد شده برای ما سخت بود که عروسی رو عقب بندازیم  

چون ازدواج مهدی اوضاع خونه رو از بین برد و این چند وقته اتفاقاتی ک افتاد به نظر دیدم که بهتر زودتر برم خونه خودم حتی شده 6 ماه  

 

محمد واسه این ترم چند تا کلاس واسه تدریس در دانشگاه گرفت  

اینم خواست خدا بود  

 

فاطمه (همسر برادر بزرگم )هم واسه تدریس دانشگاه امروز اولین روز کلاسش بود . 

خوشحالم  

فردا یک امتحان دارم واسه قرآن  

امروز کلی کار دارم  

کلی بازار باید برم  

ارشد هم شده واسه من .............. 

خدایا چه مصلحتیه  

وقتی می بینم هم دوره های من که 10 واحد رو افتادن حالا دارن فوق می شن اعصابم خرد می شده  

دیگه این که راحله هم رفت بلژیک پیش خواهرش  

 

معلوم هم نیست برای عروسی من بیاد یا نه  

خدا کنه بتونه بیاد  

الان سخت مشغولم  

و اوضاع و احوالمون زیاد ........ 

بازم خدا رو شکر  

الان همه می خوان اختیار داشته باشن  

 

خدایا بهم قدرت بده بیشتر صبر داشته باشم