خدایا  

 

نمی تونم از هیچ چیزی شکایت کنم 

 

اما انگاری زمان جلو می ره و ما جلو نمی ریم  

 

خدایا این چند روز دلم خیلی زیاد شکست  

 

اما نمی خوام هیچ کس هیچ صدمه ای ببینه  

 

خدایا کمکم کن 

 

همون طوری که بعد از نماز صبح به من گفتی صبر داشته باشم  

منم صبر می کنم

خواب

سلام  

عید نیمه شعبان مبارک باد 

خدای بزرگم شکرت  

 

روز قبل از نیمه شعبان : 

قرار گذاشتیم شام بریم خونه بچه ها  

ما ، داداش بزرگه ، زن عمو و بچه ها  

به همین خاطر من زودتر کارهام رو توی خونه رسیدم که برم شام رو آماده کنم  

اول پارچه پیراهن و شلواری که برای محمد رو خریده بودم رو بردیم که بدوزیم 

بعد دیدم فرصت نمی شه و قرار شد تنها بره  

رفتیم شیرینی سرا تا شیرینی بخریم  

خیابون ها پر از ماشین بود و پر از ایستگاه های صلواتی که شربت و شیرینی پخش می کردند  

شیرینی سرا که قیامت بود  

به هر حال رفتیم و رولت شکلاتی گرفتیم و من رفتم خونه بچه ها  

محمد هم رفت تا به کارهاش برسه  

زن عمو هم اومد کمک  

شام رو آماده کردیم  

فاطمه هم اومد  

نماز رو که خوندم دعاهای شب نیمه شعبان رو شروع کردم 

چه شبی بود  

موقع شام داداش دومی و خانومش نیومدن 

با ناراحتی شام خوردم  

یک ساعت بعد از شام داداشه تنها اومد و شام هم نخورد  

دعا ها رو همون جا خوندم و واسه همه دعا کردم  

رفتیم خونه  

ماجرای داداش دومیه و خانومش رو واسه محمد گفتم  

ماجرای زنگ زدن دکتر به زن عمو  

خیلی ناراحت بودم  

گذشت  

دعای آل یاسین رو خوندم  

و زیارت امام حسین علیه السلام 

ساعت نزدیک 2 شد 

رفتیم بخوابیم  

به محمد گفتم واسه همه دعا کردم ولی کاش می شد می خوابیدم و امام زمان رو توی خواب می دیدم 

خوابیدم  

وقتی واسه نماز صبح بیدار شدم خوابم رو به یاد آوردم  

چقدر شیرین بود  

خواب دیدم با بچه ها داریم میریم سفر 

جاده هراز بود و پستی و بلندی هاش  

محمد با اون مدل لباس 

وقتی داداش دومی و خانومش به ما رسیدن با محمد دعوام شد که بره لباسش رو عوض کنه 

داداش بزرگه هم عصبانی  

رفتیم  

خودم رو توی صحن جمکران دیدم  

انگاری دیر رسیده بودم که همه می گفتم دیشب چه صفایی داشت   

گریه می کردم که چرا دیر رسیدم  

یه پارچه سبز به اسم حضرت ابوالفضل  

منیره جون همکارم رو هم اون جا دیدم  

داشتم نماز می خوندم و توی قنوت نماز دعای فرج آقا رو  

... 

خواب قشنگی بود  

 

خدایا ممنونم ازت

دل می رود ز دستم

سلام

چقدر خوبه که اینجا رو کسی نمی خونه

من اینجا تنهای تنهام و به قول معروف هر چه دل تنگت می خواهد بگو

از اخبار زندگی که همه اش مثل موج دریا پر تلاطمه

نی نی داداشه چند روز بعد از تولد من دنیا میاد

اون یکی با خانمش همه چنان درگیره و همه خانواده رو بهم ریخته

دو تای دیگه هم که یکیشون تا چند وقت دیگه می ره سربازی

یکی دیگه هم ................

محمد هم به خاطر لغو آزمون تافل در ایران درگیره اینه که کجا بره تافل امتحان بده  دبی – ارمنستان - ....

و زیبا

می بینی زیبا

هیچ تغییری نکرده

اول همه و بعد خودش

چه فایده

چی کسی می داند ؟؟

شاید وقتی دیگر بهتر

روزها  می گذره

طبق برنامه ریزی تا آخر تابستون فقط نفس می کشم و وقت  ندارم به خودم توی آینه نگاه کنم

-همینه

واسه همینه که دیگران هم نمی بینن

دلم گرفته

چند روزیه احساس دلتنگی شدید دارم همراه با سردرد

شاید به خاطر هوای گرمه

شاید بارون بزنه خوب بشم

اما شدیدا دلم می خواد گریه کنم

اما نمیشه

چرا  ما خانم ها تا دلمون میگیره می خوایم گریه کنیم

دلم واسه حرف زدن برای دریا تنگ شده

دریای پر تلاطم من

آرزوی من این است که روزی بیایی و در آغوش تو تنها آرام گیرم

من

به تنهایی

به تو یی که آن قدر عظیمی نیازمندم

من تنهای تنهای بر بلندترین بام این شهر فریاد می زنم که اگر بیایی همه چیز را فدای دیدنت می کنم

من

دیگر منی وجود ندارد

و همه چیز تو هستی

افسون شده ام

با امواج پرحرکتت افسون شده ام

با چشم دوختن به بی انتهایی ات افسون شده ام

من برای خودم روزهاست که چیزی جز دیدن تو نمی خواهم

من فقط تو را می خوانم و می خواهم

آرزویی ندارم

جز دیدنت و تماشایت

به که بگویم ؟؟؟

کسی را در تنهایی من جایی نیست

و اگر هم هست ... خود دیگر نمی خواهد

پر از حرفم و در سکوت فرو رفته ام

در این هیاهوی دنیا گم شده ام

سال گذشته اتفاقی که برای امیر اقتاد پر درد تر از آنی بود که فراموش شود

خدایا نیمه شعبان امسال را برایم پربار و شاد کن

خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

با بلندترین صدا می خوانمت  

 

یا حق