گل دیگری هم رفت

سلام  

راستش دلم نمی خواست با یه مطلب ناراحت کننده بیام 

 

پدربزرگ محمد دوشب پیش فوت کرد  

 

خدایا رحمتش کن و مورد لطفت قرارش بده . 

 

با این که خیلی وقت نیست که باهاش آشنا شده بودم  ولی بد جوری توی دلم نشست  

 

شاید دیروز من بیشتر از نوه هاش براش گریه می کردم  

 

مرد نازنینی بود 

 

آرام و متین  

 

 

 منضبط و مهمان نواز  

 

تمیز و مرتب 

 

مبادی آداب 

 

با این که این آخرا جون نداشت که حتی خودش رو راه ببره ولی شدیدا به این که مهمان خونه اش پذیرایی بشه اهمیت می داد  

 

منم مثل عمو رضا معتقدم که دایی محسن  

پسر شهیدش حتما به استقبالش رفته  

  

 

توی خانواده همه حاج آقا صداش می کردن  

شاید چون واقعا حاج آقا بود  

 

بدرود حاج آقا   

امیدوارم و مطمئنم با این همه خوبی حتما در آرامش هستی  

دیروز که من و محمد سر خاکش قرآن می خوندیم یه احساسی بهم گفت که جایگاه خوبی در انتظارشه  

 

به یاد پدربزرگ خودم افتادم  

بابا جون  

دلم برات خیلی تنگ شده 

 

من همیشه برات دعا می کنم  

همیشه  

  

دلم پر از بغضه و دلتنگی  

 

می دونستم  

به محمد هم گفته بودم که توی ایام فاطمیه یه فوتی دارن. 

خدا رحمتش کنه . 

 

یا حق

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد