فریاد خاموش

سر کار هستم  

 

یک لحظه دلم برای امیرپر کشید  

رفتم توی وبلاگش و با خوندن مطالبش بی اختیار اشک از چشمام جاری شد 

 

هر وقت می رم خونه و امیر رو می بینم غصه عالم میاد توی دلم 

احساس می کنم با رفتن من تنهاتر از همیشه شده  

 

هر وقت هم بهش می گم چته چیزی نمی گه  

 

دلم براش خیلی تنگ می شه  

 

خیلی شبا تا ۱۱ - ۱۲ شب در حال اس ام اس دادن هستیم  

 

 

این چند روز هم دارم سخت درس می خونم  

 

پارسال قبول شدن و نرفتم واسه ارشد باعث شد احساس کنم امسال خیلی از برنامه هام عقب افتادم  

اما نه  

 

شاید یه حکمتی داشته باشه  

کلاس ها - مدرسه - درس خوندن - کمک به کارهای تحقیقاتی محمد - رسیدن به کارهای دو تا خونه - نیازهای عاطفی امیر و سعید  

خدایا ۲۴ ساعت رو چه طوری قسمت کنم بین این همه کار  

خودت بهم کمک کن 

 

خدایا یه دعای مخصوص امروز روز تاسوعا داشتم  

امیر توی درساش موفق بشه  

بتونه ادامه اش بده  

 

خیالات بابا رو نمی دونم  

توکلم به توست خدا 

من قسم ت دادم به هم نامم  

به مادر امام حسین علیه السلام که ما رو حفظ کن از شر همه کس و همه چیز 

 

خدایا برای برادر خوبم که از م خیلی دوره بهترین چیزا رو می خوام  

بهش صبر بده دوری رو تحمل کنه  

بهش قدرت بده تا موفق بشه  

بهش کمک کن تا در بهترین مسیر قرار بگیره  

 

بغضی مونده از روز عاشورا که اشکاش رو تقدیم میکنم به صاحب این روز  

 

خدایا این بچه ها رو می سپارم به فاطمه ی زهرا سلام الله که خودت ازم خواستی هر وقت احساس کردم کمک می خوام در بزرگ کردنشون از ایشون کمک بخوام  

 

دلم می خواد برم یه جایی فریاد بکشم  

 

اما در درون خودم فریاد می زنم  

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد