این روزها

سلام  

وقتی فکر می کنم پارسال کجا بودم و امسال کجا هستم به قدرت خدا بیشتر ایمان می آرم. 

دقت کردید بعضی از اتفاقات توی زندگی آدم خیلی مهمه . 

مثل ازدواج  

ازدواج خوب حسن های زیادی داره و ازدواج بد معایب بسیار . 

همیشه دلم می خواست ازدواج نقطه عطف زندگی ام باشه .  

همیشه دوست داشتم زندگی ام تابع درجه 3 باشه . همیشه صعودی . 

دلم می خواد تا پایان سال لااقل 3- 4 تا مقاله ام آماده باشه . 

و دیگه این که کتابم آماده ی چاپ باشه . 

درسته . 

دارم یک کتاب می نویسم . 

تا حالا این موضوع رو باز نکردم . 

اما تقریبا شروع به نوشتن کردم .  

نمی دونم تا کی طول می کشه . 

ولی دلم می خواد به جای این که الکی الکی وقتم بگذره یه کار موندگار انجام بدم . 

از بچه گی آرزوم این بود که نویسنده و منجم بشم . 

چقدر دوست داشتم ستاره شناسی بخونم . 

الانم در پی مطالعاتش هستم .  

مقالات ناب دنیا رو می خونم . 

چه دنیاییه !!! 

ولی مشکلی که برای نوشتن کتابم دارم اینه که لااقل باید در مورد دو آیین زرتشتی و مسحیت اطلاعات کافی داشته باشم .  

دلم می خواد روی دین زرتشتی بیشتر کار کنم چون با ستاره شناسی یه ارتباطاتی داره . 

در هر صورت تا پایان سال خیلی کارها برای انجام دادن دارم . 

نتیجه ارشد هم به زودی میاد . 

امیدی به قبول شدن ندارم . 

محمد هم جدیدا تنبل شده ... 

به من می گه خوب شد تو مادرم نشدی !!!!!!  

 

این هفته پنج شنبه هم عقدکنون دخترخاله محمد ه  

دختره دانشجوی فوق لیسانس مدیریته  

پسره دانشجوی پزشکی  

نمی دونم چرا بعضی ها واسه کلاس گذاشتن به دروغ متوسل می شن . 

هنوزم نمی دونم چرا  

ولی خانواده داماد رو می شناسم  

از خانواده های مذهبی و خیلی خیلی سنتی شهر ما هستن . 

کلا خانواده شون رو می شناسم چون برادر بزرگه داماد خواستگارم بود و حالا  

مادر عروس خانم اظهار می داره که داماد داره تخصص می گیره اونم جراحی  

در حالی که داماد متولد 60 است و هر جوری حساب کنید جور در نمیاد مگر این که جزوه رتبه 1-3 آزمون های پزشک عمومی باشه که اگر این طور باشه چرا دانشگاه های بالاتر مثل شهید بهشتی و شیراز و تبریز نرفته و رفته مشهد .  

این معمای این هفته . 

یکی نیست بگه دختر به تو چه !!! کم کار و درگیری داری . 

کلاس تافل شروع نشه و می ترسم دیر بشه . 

محمد هم تا هل داده نشود هیچ کاری نمی کنه .  

نمی دونم با این آهستگی کار انجام دادن چه طوری این همه سال زندگی کرده ... 

گاهی فکر می کنم من اشتباه می کنم .   

چون اون بیشتر از من نتیجه گرفته ............ 

دلم واسه آنالیز خیلی تنگ شده . 

اواخر فروردین یک همایش در تهران برگزار شد ...خیلی دلم می خواست برم . 

ولی خوب نشد . 

خدایا  

من دست نیاز به سوی تو دراز میکنم . 

و مطمئنم کمکم می کنی . 

مگر خودت نگفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را  

یا حق

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی جمعه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام گلم - چهارشنبه برگشتم از تهران - هنوز همه مدارکم حاضر نیست - تازه بالفرض که حاضر بشه، حساب بانکی میلیونی رو از کجا بیارم ؟ البته این جزو مدارک سفارت نیست ها - اما همه میدن و توصیه میکنن که حتما بدیم - اما من که ندارم ...
نمیدونم - نمیدونم.
دوشنبه دوباره میرم مشاوره. کاش یه راه حلی واسه فکر پریشونم و دل آشوبم و قلب مضطربم پیدا بشه.
شاد باش
مهدی

سلام مهدی جان . توکلت به خدا باشه . فکر نمی کنم به این حساب نیازی داشته باشی. همون خدایی که تا حالا تو رو تا این جا پیش برد کمکت میکنه . دعای من همیشه پشت توست

مریم! شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:54 ق.ظ

سلام زیبا جونم

خوبی؟

ایشالله به زودی کتابتم می نویسی(بوس)

به حرف مردم کاری نداشته باش زیبا جون

ببخشید اگه دیر به دیر میام

سلام من رو به داداش مهدیت که احتمالا با من قهره برسون

همیشه شاد و خوش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد